14 ماهگی
پسر قشنگم؛
حالا که 14 ماهت شده خیلی ذوق راه رفتن داری، برای حفظ تعادلت 2 تا دستاتو بالا میگیری و با دهن باز میدوی. دائم در حال راه رفتن هستی، از این اتاق به اون اتاق. البته مثل اینکه بابات هم همینطوری بوده، بهش میگفتن کارشناس ساختمان
خیلی دوست داری از پله ها بالا و پایین بری. هرچی که یه نخ بهش آویزونه میدوی و دنبال خودت میکشونی.
کارای جدید یادگرفتی. انگشت هاتو به حالت شمردن باز و بشته میکنی و یه چیزایی زیر لب میگی به انگشت شصتت که میرسی با صدای بلند میگی"بنج" یعنی پنج.
هر چیزی میخوای با صدای بلند میگی اده یا به ده یعنی بده.
یه چیزهایی هم میگی که بعضی وقتها منظورت رو نمی فهمم و یهو حرصت میگیره
تو خونه وقتی بابا مری ورزش میکنه دوست داری تو هم حرکاتشو تکرار کنی.
همش آویزن کابینت های آشپزخونه هستی. یه بار هم انگشت قشنگتو گذاشتی لای در کابینت و در و بستی و جیغت رفت هوا
تو اسباب بازیهات فقط به کتابات و یه دونه ماشینت علاقه داری. بزرگترین تفریحت اینه که یا برات کتاب بخونم یا با بابا مری بری خرید.بعضی وقتها که بابا میره بیرون میشینی پشت درو زار زار گریه میکنی