اولین سال تولد
زیباترین بهانه زندگیم، باراد عزیزم
تولدت مبارک
به یمن وجودت هر لحظه از عید امسال رو به یاد روزهایی که در تعطیلات عید 92 گذشت رو یاد آوری میکردیم و با یادش هر آن خدا رو به خاطر وجود فرزند سالمی و گلی مثل تو شکر کردم.
وای که چه روزهایی بود روزهای شیرین اولین حضور تو در جمع خانواده قشنگمون. شیرین و کمی هم سخت.
یادمه که کل تعطیلات عید رو تو بیمارستان بهمن گذروندیم به خاطر اینکه شما زردی داشتی و تحت نظر بودی.
هم من و هم بابایی از وجو تو پسر گلم بسیار بسیار خوشحالیم و خدا رو شکر میکنیم. امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشی و وجودت همیشه گرمی بخش جمع خانوادمون باشه عزیزم.
متاسفانه به خاطر اینکه قبل از عید مامان بزرگ بابایی از پیشمون رفت، نتونستم برات جشن تولد بگیرم ولی قول میدم تو روزهای آینده جبران کنم.به جاش عید 93 با عمو سعید و عمه مینا و ترنم خانوم و بنفشه رفتیم کندوان و تبریز. خیلی خوش گذشت. وای که چه آتیشی سوزوندین شما دو تا.در کل خیلی خوش گذشت خاطره خوبی بود.
تو راه برگشت رفتیم یه سفره خونه سنتی تو زنجان و خواهش کردیم گروه موسیقی محلیش برات آهنگ تولد بخونن. خیلی خوب بود.ترنم خانوم آبگوشت میخورد و توهم حاج و واج به دف نگاه میکردی.الهی قربونت بره مامان که نتونست برات تولد بگیره
پسر قشنگم به خاطر اینکه نتونستیم برات تولد بگیریم، برات کیک گرفتیم و بردیمت آتلیه
اینم چند تا از عکسات