بارادباراد، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

باراد مامان

پارک گردی

1392/8/15 8:40
نویسنده : مهسا کاظمی
146 بازدید
اشتراک گذاری

باراد عزیزم،

روزهای کاری و غیر کاری عادت کرده بودی سر ساعت 6 صبح از خواب بیدار میشدی تا همگی آماده بشیم و بیایم دنبال کار و زندگی، هر روز برام سخت تر از دیروز بود که ازت جدا بشم، خیلی سختگریه

ولی بالاخره مجبور بودم.هر روز ساعت 4 بعد از ظهر از شرکت پیاده می اومدم دنبالت.وای وقتی میدیدمتنیشخندلبخند

توی راه کلی برات شعر میخوندم.اولا زیاد متوجه نمی شدی. ولی بعد که دیگه خوب منو میشناختی.کلی خوشحال میشدی و میخندیدی.به خاطر اینکه بابا ساعت 5:30 کارش تموم میشد ،می آوردمت شرکت که ساکتو بردارم، اونجا خاله سمن، خاله ستاره و خاله راهله باهات بازی میکردن(یه پرینتر رنگی بود که عاشقش بودی) بعد میرفتیم پارک گردی.کلی خوشحال میشدی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)