بارادباراد، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

باراد مامان

شروع ماه هشتم

قشنگم، با شروع ماه هشتم چون میتونستی راحت بشینی ،با اسباب بازی هات خیلی بامزه بامزی میکردی. یه اسباب بازی داری که یه کرم کوکیه  با اون دستای کوچولوی قشنگت از دم کرمه میگرفتی و برای چن دقیقه خیره میشدی به چشمای کرمه.آخ که چه خوردنی بودی با اون آب دهن آویزونت وقتی می ایستی یه کم سفت تر شدی. بعضی وقتها از موهای سر من میگیری و بلند میشی که وایستی.یعنی دیگه مو رو کلم نمونده. تو این ماه میتونم توی سوپت سبزی هم بریزم.مزه گشنیز رو خیلی دوست داری.بعضی وقتها بابا و عمه محبوبه کلی جلوت میرقصن تا غذاتو بخوری. راستی روز 12/08/92 دوندون بالاییت هم تیغ زد.هوراااااااااااااااااااااا ...
15 آبان 1392

اولین دندونت

عزیز دلم پسر قشنگم، دندون درآوردن خیلی اذیتت کرد، تقریباً 3هفته نخوابیدی تا دو تا از دندونای خوشگلت توی 6ماه و 20 روزگی دراومد. لپهای خوشگلت آب شدن خیلی خوشحالم که با وجود اینکه به خاطر ریفلاکست لبنیات بخوری دندونات به موقع در اومد.همیشه نگران این موضوع بودم. لثه بالات هم دو تا تاول گنده زده، امیدوارم زودتر دربیاد که کمتر اذیت بشی عزیز دلم.   ...
15 آبان 1392

35 روزگی

از قبل از اینکه به دنیا بیای برنامه ریزی کردیم که وقتی خیلی کوچیکی ببریمت آتلیه، برای 35 روزگیت وقت گرفتیم. وای که چه روزی بود.شب قبلش به خاطر کولیک تا صبحش داد زده بودی و منم که آنفولانزا گرفته بودم حالم خیلی بد بود. ولی با بابایی تصمیم گرفتیم هرجوری شده ببریمت آتلیه. اونجا خیلی پسر خوبی بودی فقط آخرش که خسته شده بودی دیگه اجازه ندادی بقیه عکسها رو بندازن.اینم چند تا از عکسهات ...
15 آبان 1392

پارک گردی

باراد عزیزم، روزهای کاری و غیر کاری عادت کرده بودی سر ساعت 6 صبح از خواب بیدار میشدی تا همگی آماده بشیم و بیایم دنبال کار و زندگی، هر روز برام سخت تر از دیروز بود که ازت جدا بشم، خیلی سخت ولی بالاخره مجبور بودم.هر روز ساعت 4 بعد از ظهر از شرکت پیاده می اومدم دنبالت.وای وقتی میدیدمت توی راه کلی برات شعر میخوندم.اولا زیاد متوجه نمی شدی. ولی بعد که دیگه خوب منو میشناختی.کلی خوشحال میشدی و میخندیدی.به خاطر اینکه بابا ساعت 5:30 کارش تموم میشد ،می آوردمت شرکت که ساکتو بردارم، اونجا خاله سمن، خاله ستاره و خاله راهله باهات بازی میکردن(یه پرینتر رنگی بود که عاشقش بودی) بعد میرفتیم پارک گردی.کلی خوشحال میشدی. ...
15 آبان 1392