بارادباراد، تا این لحظه: 11 سال و 25 روز سن داره

باراد مامان

یکی از بزرگترین چالش های زندگیت و زندگیم

1394/1/17 12:17
نویسنده : مهسا کاظمی
187 بازدید
اشتراک گذاری

مامان جون،

امروز یکی از سخت ترین روزهای زندگیم بودغمگین

شاید اون روزی که خودم سپردمت تو مهد کودک دست سارا انقدر برام سخت نبود که امروز....

امروز(94/01/17) روزیه که قراره از کلاس سارا منتقلت کنن کلاس فریده جونتعجب

تو از بچگی بعد از من سارا رو شناختی و اونو به عنوان مادر دومت قبول داشتی. حالا اونقدر بهش وابسته شدی که حتی بعضی وقتا از بغلش کنده نمیشی بیای بغل منتعجب

انقدر به سارا و بچه های کلاست عادت کرده بودی که کل تعطیلات عید بهانه آرسام و آرمان  رو میگرفتی.

عزیزم میدونم که خیلی برات سخته ولی امیدوارم که هر چه زودتر به شرایط عادت کنی و خودت رو وفق بدی.میدونم که خیلی قوی هستی عزیزم. اینو بدون که بعضی وقتا از خودم و از این زندگی منتفر میشم که مجبورت میکنم بعضی شرایط رو تحمل کنی. ولی چه کنم که چاره ای نیست.

خودم دیشب تا صبح بیدار بودم و از صبح انقدر گریه کردم که چشام اندازه گردو شده گریهگریهگریه

امیدوارم هر چی برات پیش میاد خیر باشه. دوستت دارم مامان جونی.قلب من.روح من.نفس من.... 

پسندها (1)

نظرات (1)

mina.mo
1 اردیبهشت 94 16:14
مهسا جون انقدر مطلبت با احساس بود که واقعا گریم گرفت امیدوارم باراد عزیزمون بتونه برای همیشه سختی های زندگی رو شکست بده و موفق باشه